سخنرانی شب پنجم محرم 98 با موضوع محبت

 

ساقی به نور باده برافروز جام ما                                     مطرب بگو که کار جهان شد به کام ما

ما در پیاله عکس رخ یار دیده‌ایم                                      ای بی‌خبر ز لذت شرب مدام ما

هرگز نمیرد آنکه دلش زنده شد به عشق                          ثبت است بر جریده عالم دوام ما

مستی به چشم شاهد دلبند ما خوش است                     ز آن رو سپرده‌اند به مستی زمام ما

حافظ  ز دیده دانه اشکی هم  همی فشان                       باشد که مرغ وصل کند قصد دام ما 

                        

1-همان طور که گفتیم خودمان، خدا و خلایق را باید درعمل دوست داشته باشیم.

انسان یک بٌعد جسمانی دارد، یک بٌعد روحانی. جسم که مشخص است، انسان باید جسم خودش را بشناسد و دوست داشته باشد، تا راهش به نیروهای ماورائی و معنوی باز شود. همچنین انسان باید روح خودش را دوست داشته باشد، تا این دوستی در حد خودش کامل شود و بتواند از فوایدی که گفتیم بهره ببرد.

2- قرآن و روایات، مباحث و توضیحات مختلفی در مورد روح دارند، در یکی از آیات خدا به پیامبراکرم(ص) می‌فرماید: اگر از تو پرسیدند که روح چیست؟ بگو روح امری است از سوی پروردگار.

ما یک خلق داریم یک امر، خلق یعنی ظاهر و جسم، امر یعنی باطن و روح. می‌فرماید: بگو روح باطن عالم است، یا از امور باطنی، معنوی و عرشی است. اما چیزی که ما احساس می‌‌کنیم این است که روح عامل زندگی و زنده شدن است. وقتی یک نفر از دنیا می‌‌رود، روح از بدنش جدا شده و جسم می‌میرد، جسمش بوی تعفن می‌گیرد و می‌پوسد.

3- روح مراتبی دارد، روح چون معنوی است و مادی نیست، نمی‌شود حسش کرد، نمی‌شود دسته‌بندی کرد، پس با یک مثال ساده توضیح داده تا متوجه شویم که مراتب روح چیست. مثال ساده برای روح برق است، برق دیده نمی‌شود، ولی اثر آن را می‌بینیم. برق حرکت الکترون و اتم است، ولی اثرش حرکت یک موتور است. توسط برق وسایل برقی روشن می شوند، ولی وسیله‌ها فرق می‌کنند، مصرف و کارکرد وسایل باهم فرق دارند، ولی برق همان برق است، وقتی به آن وسیله برقی می‌رسد، معلوم می‌شود که آن وسیله چقدر سهم دارد، هر چقدر آن وسیله بزرگتر و تواناتر باشد، سهم بیشتری از برق برای خودش می‌گیرد، روح هم همین طور است.

4- خدا جسم را درست کرده، حالا جسم انسان، حیوانات یا گیاهان، بعد روح را دمیده است. گیاهان کم مصرف هستند، یک ذره که روح به آنها برسند، زنده می‌شوند، بعد به سادگی هم می‌میرند، طبیعتاً ارزششان از مابقی موجودات کمتر است، چون روح کمتری دارند، مانند یک لامپ نسبت به تلویزیون. دسته بعدی که روح بیشتری به آنان تعلق می‌گیرد، حیوانات هستند، سهم بیشتری از روح به آنها می‌رسد، بنابراین حیات آنها ارزش بیشتری دارد و فواید بیشتری دارند، بیشتر باید مراقب‌شان باشیم و حقوق بیشتری بر گردن انسان دارند، چون زندگی‌شان دارای رتبه بالاتری است. نهایتاً انسان که بیشترین دریافت از روح الهی را دارد که کامل‌ترین نوع زنده شدن است. اما روحی هم که به انسان تعلق می‌گیرد، مراتبی دارد، مرتبه اول آن این است که باعث زنده شدن انسان می‌شود. از چهارماهگی که به او روح دمیده می‌شود، زنده می‌شود، اما اخلاق ندارد، ایثار ندارد، با اینها دیگر کاری نداریم، چیزی در حد همان حیوان، اما با ویژگی‌‌های بالاتر. مرتبه بالاتر از آن می‌شود، زندگی کردن.

5- اگر روح بر جسم انسان احاطه بیشتری پیدا کند، این آدم، می‌شود انسان خوب، انسان خیّر، انسان واقعی، فرقش با مرحله اول این است که دستش هم روح دارد، کارهایی که با دست و پا و چشمانش انجام می‌دهد، روح دارند، زبانش روح دارد، پس حرف‌هایی هم که می‌زند، روح دارند، حرفش هم زنده است. آیه قرآن زنده است، چون از موجودی صادر شده که دارای روح مطلق و زندگی مطلق است. روایات مستند زنده‌اند، چون روح در بالاترین درجه به آنها تعلق گرفته است. این تقسیم بندی ساده با یک مثال ساده بود.

6- این که انسان باید روح خودش را دوست داشته باشد، یعنی چه؟ اولین اثر دوست داشتن، مراقبت است، هر موقع دیدی که کسی از یک نفر دیگر مراقبت می‌کند، بدان در قلب خودش نسبت به او محبت دارد، کسی که جسمش را دوست دارد، مراقبت می‌کند، اما کسی که از جسمش مراقبت نمی‌کند، ولی هر چقدر حرف‌های عاطفی و بامحبت بزند این آدم اهل محبت نیست، به خودش و دیگران دروغ می‌گوید. تقریباً فهم دوست داشتن جسم ساده است، اما دوست داشتن روح یک مقدار دقت می‌خواهد. اول باید دقت می‌کردیم تا متوجه شویم که این دست چه ویژگی‌هایی دارد، و همین طور که شناخت نسبت به دست خودت پیدا می‌کنی این ایجاد محبت می‌کند، حالا می‌خواهی ببینی که با دست خود چه کارهایی انجام می دهی؟ کارهای معمولی که انجام می‌دهی، حالا کارهای دستت را دقیق‌تر نگاه کن، یکسری کارها را همه انسان‌ها انجام می‌دهند که هیچ ربطی به عقیده، فرهنگ، ایمان و این حرف‌ها ندارد، بلکه خیلی از حیوانات هم همان کارها را انجام می‌دهند، اما یکسری کارهایی را انجام می‌دهند که خاص است، همیشگی نیست، ذات این کارها با بقیه فرق می‌کند، چه خوب، چه بد.

7- شناخت روح و دوست داشتن روح یعنی کارهای خاصی که ما با اعضاء و جسم خودمان انجام می‌دهیم، کارهایی که منحصر به خودمان است، تحت تأثیر تفکرمان است، کارهای معمولی مثل در بازکردن نیازی به تفکر ندارد ولی یکسری کارها هست که باید روی آن فکر کنی، تمرکز کنی، آدم‌هایی که معتقد هستند آن کارها را یک طور انجام می‌دهند، آنهایی هم که معتقد نیستند، یا انجام نمی‌دهند، یا یک طور دیگر انجام می‌دهند. مثلاً دست دادن به دیگران، آدم‌های متکبر یک طور دست می‌دهند، آدم‌های با ایمان یک طور دیگر، آدم‌های با محبت و آدم‌های بی‌محبت دست دادنشان با هم فرق دارد. مثلا نگاه کردن، به طور معمول چشم همه می‌بیند، یک دید عمومی دارند، اما به کسی که دوستش داری چگونه نگاه می‌کنی، ازکسی که بدت می‌‌آید، چطور نگاه می‌کنی، کیفیت نگاه‌ها فرق می‌کند. به هر چیزی که فکر کنی و نگاه کنی، آن دیدن متفاوت است. آن دیدن روح دارد و یادت نمی‌رود، چون زنده است. پا هم همین است، گوش هم همین است، هر کدام که با فکر و اراده انجام گیرد، زنده هستند، این‌ها کارهایی هستند که جسم به اضافه روح انجام می‌دهد، اگر روح نباشد، یا اصلاً انجام نمی‌شود و یا بد انجام می‌شود.

8- کارهایی که با این جسم انجام می‌دهیم که همراه یک عقیده و یک اراده باشد، این کارها ماندگار هستند، زنده هستند، هر کدام این کارها روح دارد، ما باید به این ها فکر کنیم،  البته و متأسفانه تعدادش خیلی کم است، عمر مفید این هاست، راه رفتن، در باز کردن، از دست دادن عمر است اما اگر فکر کنی و تصمیم بگیری با اراده راه بیفتی به سمت مسجد، به سمت اداره، به سمت خانه و یا هر جای دیگر، این ها هم عبادت می‌شود، هم کار با روح می‌شود و هم جزء عمرمفید محسوب می‌شود و گرنه بقیه آن غیرمفید است. ما اگر بخواهیم به روحی که خدا در ما دمیده فکر کنیم، باید به کارهایی فکر کنیم که ماندگار است، کارهایی که بر اساس یک عقیده انجام گرفته است، کارهایی که با اراده خودمان انجام گرفته است، خوردن که با اراده ما نیست، وقتی گرسنه می‌شویم، غذا می‌خوریم، تا سیر شویم، این که ارزشی ندارد، جزء عمر مفید ما هم نیست، به همین دلیل برای غذا خوردن انسان صدها دستور وجود دارد، تا با غذا خوردن دیگر موجودات فرق داشته باشد، ولی برای حیوان که این طور نیست. چون حیوان هستند ولی انسان‌ها متأسفانه همین طور هستند، آداب غذا خوردن را رعایت نمی‌کنند. کدام غذا خوردن با روح بوده و جزء عمر مفید بوده، آن افرادی که آداب غذا خوردن را رعایت کردند، و گرنه بی روح بوده وعمر هدر رفته است.

 9- خوابیدن، هم همین طور است، یک مدت که از بیداری بگذرد، ترکیبات خون تغییر می‌کند، انسان خوابش می‌گیرد، آیا ارزش دارد، خیر، تمام حیوانات هم می‌خوابند، اما کلی قوانین برایش ایجاد کردند، چقدر دستورات داده‌اند برای خوابیدن، چون وقتی تو می‌خوابی، روح می‌خواهد از بدن تو جدا ‌شود و برود در یک عالم دیگر، اگر خوردنت، حرف زدنت را رعایت نکردی و روزت را با کارهای غیرارادی خسته کردی، خوابت هم یک خواب بی‌محتوا می‌شود، یعنی روح اسیر است، نمی‌تواند جایی برود، اما برعکس، اگر تمام اعضاء و جوارحت درست رفتار کرده بودند، کارهایت با روح بود، با اعتقاد و اراده بود و زنده بود، ساعت خواب، مقدار خواب و شروع خواب را خودت تعیین می‌کنی، و اگریک مقدار در این مسیر ثابت قدم باشی، خوابت را هم خودت تعیین می‌کنی، می‌خواهم بروم گذشته یا آینده، روح محدودیت ندارد، سیر می‌کنی، روحت را تقویت می‌کنی. آن موقع این خواب، خواب مفیدی است، این خواب حجت است، این خواب آدم را هدایت می‌کند و یکی از مراتب وحی حساب می‌شود، به شرطی که آن آدم زنده باشد و زندگی کند، آن موقع خوابیدن و غذا خوردن این فرد عبادت است برای او مفید حساب می‌شود.

10- بعضی افراد مانند انبیاء و اولیاء الهی کل عمرشان مفید است، هر کاری که کرده اند مفید بوده است، یعنی کاری بدون ‌اراده و بدون فکر انجام نداده‌اند، همه کارهایشان مفید است، آن موقع طبیعتاً به مریض دست می‌زنند، شفا پیدا می کند، چون کارش را با اراده و فکر انجام میدهد، کار آن شخص زنده است، زندگی هم می‌بخشد، دست به خاک می‌زنند طلا می‌شود، آنان که به نظر، خاک را کیمیا کنند، نگاه کنند، که پست‌ترین چیز برای آن ها برترین چیز می شود. چون کلاً مفید هستند، روح در همه وجودش، در همه ساعات حاضر است، روح بر جسمش غلبه پیدا کرده است، این جسم فقط مرکب است، به روح فقط سواری می‌دهد، بیشتر از این اجازه نمی‌دهد جسم حکمرانی کند و هرکاری که دلش می‌خواهد انجام دهد، این فرد همه عمرش مفید می‌شود، هم زنده است و هم زندگی می‌کند و زندگی می‌بخشد. این کارها محاسبه می‌خواهد، این کارها را کسی می‌تواند انجام دهد که برای خودش ارزش قائل باشد، متأسفانه ما برای خودمان ارزش قائل نیستیم.

11- در دعای کمیل آمده است کسی که تو را تربیت کرده، مفتضح نمی‌کند. این کار را نمی‌‌کند، مگر این که خود فرد این کار را انجام دهد. خدا کجا می‌آید بنده را ضایع کند، توی فقر بیندازد، توی گرفتاری‌های عجیب و غریب بیندازد، توی فساد بیندازد، اینها کار خدا نیست، کار خود فرد است، این به خاطر این است که برای خودش ارزش قائل نیست، وگرنه فقط 5 دقیقه در روز، البته در شب بهتر است بنشینی و روی یک کاغذ بنویسی، این همه که در روز شنیدم، دیدم، کدامش به نفعم بوده، کدامش به ضررم بوده، این می‌شود محاسبه، این انسان برای خودش ارزش قائل است، حالا اگر گناهی هم این وسط باشد، استغفار می‌کند، خدا هم می‌بخشد.

12- اصلاً هیکل خودش را نگاه نمی‌کند، چرا این همه می‌خوری؟ پس امام حسین(ع)، خدا که می‌گفتی، کجاست؟ الان موقع غذا خوردن باید معلوم شود. چرا خطت خوب نیست؟ چرا مطالعه نمی‌کنی؟ چرا از عمرت استفاده نمی‌کنی؟ واقعاً وقت نداشتی؟ این یک دروغ بزرگ است، چون وقت‌های زیادی را تلف کردیم، قدر نشناختیم، وقتی کسی دیگری را دوست دارد اول این که از او مراقبت می‌کند، دوم این‌که او را کامل می‌کند، اگر شما حنجره‌ات را دوست داشتی اول مراقبت می‌کردی، بعد هم کاملترش می‌کردی.

13- طرف مرجع تقلید می‌شود، می‌بینی انگلیسی است، دیگر مداح و سخنران که چیز عجیبی نیست(شیعه انگلیسی) نقطه مقابلش همین فکر نکردن ماست، که باعث می‌شود اینها بروز پیدا کند، اگر ما به فکر خودمان بودیم، چشم و گوش‌مان باز می‌شد، آیا ما نمی‌فهمیدیم که اینها چه هستند؟ آیا مداحی که امام حسین(ع) را مطرح می‌کند، همان امام حسین(ع) بوده است، از ناآگاهی من و شماست، از هدر رفتن عمر من و شماست که سوءاستفاده می‌کنند، از این مغز چقدر استفاده کردی؟ چقدر دوست داری؟ چقدر مطالعه کردی؟ چقدر کلاس رفتی؟ خوبی‌هایمان سر جای خودش، اما از صبح تا شب چقدر چشم و گوش‌مان مفید بوده است؟ چون با چشم‌مان مفید ندیده‌ایم، دیگر حق و باطل را تشخیص نمی‌دهیم، زیبا و زشت را تشخیص نمی‌دهیم. شما در زیارت عاشورا که می‌خوانید، ممهدین را لعن می‌کنید، کسانی که زمینه‌سازی کردند تا این طوری شده است، نکند داریم خودمان را هم لعن می‌کنیم. اول حق را بشناس، بعد ببین افراد با حق مطابقت دارند یا خیر، افکار و عملکرد آنها را ببین، معیارهای اساسی را ببین، بعد ببین با حق سازگاری دارد یا خیر.

14- باید فکر کنی به جسم و روح خودت، باید محاسبه کنی، فقط شکم نیست، فقط استراحت کردن نیست، فقط خانه خریدن و ماشین خریدن نیست، می‌بینی همه چیزش را باخته فقط خانه خریده است، تو که ادعای امام حسین(ع) را داری، نباید این طوری باشی، اگر روزی تو باشد، خدا روزی تو را به تو می‌رساند، از خدا قدرتمندتر نیست، روزی تو نیست که این قدر خودت را به دردسر می‌اندازی. به خاطر همین در زیارت عاشورا این ها را لعن می‌کنی، بعد می‌بینیم که خودمان نیز هم جزءش هستیم، راهش این است که به جسم خودت نگاه کنی، ببینید چه کارهایی انجام می‌دهد، چه کارهایی را با اراده و با فکر و عقیده انجام می‌دهد، این می‌شود دوست داشتن.

15- شما وقتی جسم خودت را بشناسی، دست خودت را بشناسی و کارهایی که با آن انجام می‌دهی، حسابش دستت باشد، می‌گویند شما شاهد دستت هستی، شاهد یعنی کسی که از بیرون ظاهر و باطن یک چیز را نگاه می‌کند، خدا هم شاهد است، پیامبر(ص) هم شاهد است، آیات متعدد داریم، جزء اسماء حسنی الهی هم است. شما هم اگر این طوری زندگی کنید، شاهد می‌شوید، اگر این طور زندگی نکنید، این روند برعکس می‌شود، دست علیه شما شهادت می‌دهد، آیه‌اش را خوانده‌اید، در روز قیامت که لازم نیست حساب و کتاب بکشند، همین دست و پا علیه خودت شهادت میدهند، چاره‌ای هم نداری، خودت علیه خودت شهادت می‌دهی، به خاطر همین سرش را پایین می‌اندازد و می‌رود توی جهنم. الان شهادت بده که آن موقع علیه‌ات شهادت ندهند، اگر شما الان شاهد اعضاء و جوارحت و اعمال و رفتارت باشی، در قیامت آن اتفاق نمی‌افتد.

16- پس باید خودمان، خدا و خلایق را دوست داشته باشیم، خودمان را دوست داشته باشیم یعنی جسم و روحمان را باید دوست داشته باشیم، به روح و جسم که کنار هم قرار می‌گیرند، اصطلاحاً  می‌گویند نفس، ما فارسی می‌گوییم شخصیت، هویت، قرآنی‌اش می‌شود نفس، پس شما که جسم و روحت را شناختی و محبت داشتی، به معرفت نفس می‌رسی، شما خودت را می‌شناسی، من عرف نفسه، فقد عرف ربه، پس خدا را هم می‌شناسی، و این کلید ورود به معنویات است، این انسان دستش خیر است، همه چیزش خیر است، نگاهش خیر است، یکجا حضور پیدا می‌کند، جلوی گناه گرفته می‌شود، همه چیزش برکت است، با یک حقوق کم راحت زندگی می‌کند، این ورود به دنیای معنوی است، ورود به روابط پنهانی است که قبلاً گفتیم، ما اسمش را اشتباهاً می‌گذاریم شانس، ولی حقیقت آن این است که راهی وجود دارد که انسان‌ها از نیروهایی که در پس پرده این عالم وجود دارد استفاده کنند، برای انسان است، ولی برای انسان آگاه، کسی که چشمش باز باشد.

 

نوشتن دیدگاه


تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

Template Design:Dima Group